زنی در مه

ساخت وبلاگ
شهریور ماه منه. شیرین ترین و سخت ترین روزهای زندگیم در شهریور رخ داده . همزمانی تولد من با تولد مادرجان خودش باعث افتخار و خوشحالی منه و هم بار سنگینی رو روی دوشم گذاشته. نیمه ی شهریور دقیقا روز تولد منه. و من در حالیکه یک شبانه روز مونده به تولدم در حال مرور این چهل و اندی سال هستم و کم کم از جوانی به میانسالی خواهم رسید و هرروز پخته تر از دیروز. مشکلات و اتفاقات گذشته در عین حال که از الماس وجودم جواهری ارزشمند و محکم ساخت اما رگه های ظرافت روهم عمق بخشید که گاهی خاطرات و من باهم دست به گریبان میشیم و اشک پادرمیانی میکنه و مسالمت آمیز با میانجی گریش قائله رو فیصله میده. و امروز از اون روزای اساسی میانجی گری اشک بود.خدای مهربانم باتو در این ساعت از شب راز دلبا تو میگویم از مگو هایی که فقط خودت میدانی و من. خدایا منو دریاب سخت ... مهربانم آرامش رو به من برگردون . خدای خوبم بامن باش.بیشتر باش آغوشت روبرای من بگشا که از آغوش تو مهربان پروردگار جای امن تری ندارم.آمین + نوشته شده در دوشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۱ ساعت 3:2 توسط سیما  |  زنی در مه...
ما را در سایت زنی در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanidarmeho بازدید : 100 تاريخ : سه شنبه 5 مهر 1401 ساعت: 22:33

هفته گذشته بسیار سخت و تلخ بود رهایی'>رهایی رو از دست دادیم که خیلی رفیق بود کهنه رفیق بود نازنین رفیق بود و طی یه حادثه ناگهانی پرکشید و رها شد و رفت.داغش سوزوند غمش و دلتنگی اش کوه شد روی سینه ام. جیگرم سوخت.حیف حیف.کاش بفهمیم داستان چیه .کاش قدر همدیگه رو بدونیم اینقدر لحظات شیرین و خوب با هم داشتیم که نگفتنی است و تنها گزینه ای که منو نگه میداره این جمله ی رهاست:سیما شاد باش بخند و نذار آب تو دل فسقل خانوم تکون بخوره دم غنیمت بشمر.خدایا مرا دریاب خدایا رهای منو دریاب.مهربان باشیم. + نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم شهریور ۱۴۰۱ ساعت 23:25 توسط سیما  |  زنی در مه...
ما را در سایت زنی در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanidarmeho بازدید : 107 تاريخ : سه شنبه 5 مهر 1401 ساعت: 22:33

حال هفته ی گذشته ام وخیم و دردناک بود در غم از دست دادن رفیقی نازنین به سوگ نشستیم که هنوز نبودنش روباور ندارم هنوز رفتنش رو درک نکردم هنوز صدای خنده هاش توی گوشمه که میگه سیما بخند . بجز یاد نیک از خودش چیزی نذاشت بجز حال خوب و یادگاری مهربونی ازش نموند. مراسمی که رفقا براش برگزار کردن نگفتنی است درخور شان خودش بود عاشق موسیقی سنتی بود و مراسم یاد بودش هم با نواهای سنتی با او خداحافظی شد.رهابود نامش و رهاشد از قید وبند.به چی چسبیدیم اینگونه. انگار همین الان تمام بشه دنیا به آخر میرسه .اما آب از آب تکون نمیخوره.خلاصه که حال دلم تلاطمه. تکیه ام به خداست و بس . خدای مهربانم مرا دریاب مهربانم. مهربانتر باش. + نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۱ ساعت 21:34 توسط سیما  |  زنی در مه...
ما را در سایت زنی در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanidarmeho بازدید : 106 تاريخ : سه شنبه 5 مهر 1401 ساعت: 22:33